Iran Home > Learn > Asia > South West Asia > Iran |
Number Of Members:: 209
58 entries for this category: God's nature is all loving,and when we truly believe him our heart is filled with the warm feelings of goodness ,kindness and happiness.He sent Jesus,his son, for us and his words and teachings where all about love kindness and forgiveness ,his thoughts spreads in the word so the Gods love spreads in the word that is why I know he loves us so much.. حضرت ابوبكر صديق رضي الله عنه نخستين جانشين پيامبر r لحظه اي حساس و سرنوشت ساز: رسول خدا حضرت محمد rدر حالي به ديدار پروردگارش شتافت، كه هنوز اسلام در برابر اقيانوس بيكران جاهليت، ( با عقايد شركي، اخلاق حيواني و رفتارهاي وحشيانه) و جوامع فاسد و حكومتهاي ظالم و بيدادگر همچون جزيره اي كوچك بود. عربها تازه به اسلام گراييده بودند و در زندگي جاهلي پيشين خود به وحدت و انسجام تسليم شدن در برابر يك نظام، خوي نگرفته بودند. بنابراين، رحلت رسول خدا rدر چنين موقعيتي از حساس تر ين و سرنوشت ساز تر ين لحظات تاريخ اسلام و بزرگترين آزمايش براي امت اسلامي به شمار مي آمد. اديان بزرگ جهان قبل از اسلام كه پيروان آنها روزي مناطق وسيعي از دنيا را در اختيار داشتند، سرانجام طعمه ي انحراف و تحريف و دستخوش توطئه هاي داخلي و جنگهاي خارجي گرديده نابود شدند، به دليل اينكه بعد از رحلت پيشوايان نخستين آن اديان، جانشيني و بيان مقاصد و تعاليم آنها به افراد ضعيفي سپرده شد كه از اهداف و پايه هاي زير بنايي اديان ياد شده شناخت دقيقي نداشتند، يا عزم و اخلاصي كه براي جانشين يك پيشوا و بنيان گذار مذهب ضروري بود در آنها يافت نمي شد، يا اينكه از غيرت و شهامتي كه براي حفظ اصالت آن اديان و تعاليم آنها لازم بود برخوردار نبودند، يا حرص ثروت اندوزي و كسب مقام و قدرت در قلوب آنها ريشه دوا نده بود. در نتيجه، اين اديان و مذاهب قدرتمند در نظامها و فلسفه هايي كه براي نابودي آنها به وجود آمده بود، ذوب شدند يا اينكه با آنها طبق مصلحت روز به مصالحه و سازش تن دادند. آنان مذهب را به نفع حكام وقت مورد استفاده قرار دادند تا مذهب بتواند رضايت حكامي را كه به آن مي گرايند، جلب نمايد. اين حكام به جاي ترويج و نفع رساني به مذهب، بيشتر به بهره برداري از آن پرداختند، اديان بر همايي، بودايي و زردتشتي در پس از فقدان نخستين موسسان خود به چنين سرنوشتي دچار مدت كوتاهي شدند. مذهب يهود نيز با سرعت گرفتار تحريف و چنين تزويري شد، و مسيحست نيز پس از حضرت مسيح عليه السلام با همين فرجام مواجه گشت. مسلمين بعد از رحلت رسول الله r با بحران بزرگي مواجه گشتند، بحراني كه راه گريزي از آن وجود نداشت و بايد روزي با آن روبرو مي شدند، زيرا ((شيوه و سنت الهي نسبت به امتهاي گذشته نيز چنين بوده و سنت الهي تغيير ناپذير است)) (احزاب:62 ) يگانه راه حل اين مشكل و چيره گشتن بر اين بحران بزرگ كه امت اسلامي با آن دست به گريبان بود، جز انتخاب خليفه و جانشيني كه داراي ويژگيهايي باشد كه به توفيق خدا بتواند دين را از تحريف و دستبرد، و امت اسلامي را از انحراف باز دارد؛ چيز ديگري نبود. حضرت علي t مي فرمايد: (( در حكم خداوند و دين اسلام بر عموم مسلمين واجب است بعد از اينكه امام و پيشواي آنان مرد يا كشته شد... هيچ عملي انجام ندهند و به هيچ كاري دست نزنند و قدمي به جلو بر ندارند پيش از آنكه براي خودشان پيشوايي عفيف، دانشمند، خدا ترس و آشنا به قضا و سنت انتخاب نمايند تا در بين ايشان به حكومت بپردازند))( 1 ) ويژگيها و شرايط لازم براي جانشين پيامبر r ويژگيهايي را كه مي توان براي جانشين پيامبر در نظر گرفت عبارت است از: 1- در طول زندگي، بعد از گرويدن به اسلام، همواره مورد اعتماد رسول الله rبوده و شخص رسول در حق او گواهي دهد و او را در اقامه ي بعضي از اركان اساسي دين و انجام كارهاي مهم، جانشين و نماينده خود قرار داده باشد، و در مراحل خطرناك و حساس كه انسان جز فردي را كه به او اطمينان و اعتماد كامل داشته باشد به همراهي بر نمي گزيند؛ او را به همراهي خويش انتخاب كرده باشد. 2- داراي روحيه اي قوي باشد كه در برابر طوفانهاي سهمگيني كه اصل و روح دين را تهديد مي كنند و بيم آن مي رود كه كوششهاي صاحب رسالت به باد فنا برود و همچنين در برابر گردبادهاي تندي كه قلوب بسياري از مومنين مخلص و با سابقه را به لرزه مي اندازد، اين جانشين، مانند كوه استوار و ثابت قدم باشد و نقش جانشينان راستين انبياي راسخ را در استقامت و پايداري ايفا نمايد؛ تسلي بخش قلوب پيروان پيامبر بوده و دين و عقيده ي ناب محمدي را از هر گونه گزند حفظ نمايد. 3- در زمان حيات رسول الله r با اسلام زيسته و از شناخت دقيق اسلام و درك موقعيت آن برخوردار باشد و در تمام احوال، چه در حالت صلح و يا جنگ، خوف يا امن، تنهايي يا اجتماع، تنگ دستي يا رفاه، عمل و شيوه ي پيامبر r را الگو و نمونه قرار دهد. 4- داراي غيرت شديد ديني باشد و او نسبت به حفظ اصالت دين و بقاي آن بر شيوه ي زمان پيامبرt بيش از غيرت يك فرد غيور بر ناموس و آبروي خود و خانواده اش باشد، و در اين راستا چنان مستحكم باشد كه هيچگونه ترس يا طمع يا تاويل و توجيه يا عدم موافقت نزديكترين و محبوبترين دوستان مانع اهداف خدا پسندانه او قرار نگيرد. 5- در اجراي خواسته ها و آرزوهاي به جاي مانده پيامبر r بعد از رحلت وي، عزم آهنين و جذبه ي شكست ناپذيري داشته باشد كه حاضر نباشد به هيچ قيمتي يك سر مويي از اهداف و آرزوهاي بر جا مانده ي پيامبر منحرف شود و در اين زمينه از ملامت و سرزنش نترسد. 6- از دل بستن به دنيا و مظاهر فريبنده ي آن به قدري گريزان باشد كه نظيرش جز در امام و پيشواي او ( محمد r) يافت نشود و هرگز در فكر حكومت و گسترش آن براي فرزندان و خويشان خود نباشد، آن گونه كه خانواده هاي سلطنتي در حكومتهاي همجوار جزيره العرب، مانند روم و فارس به آن عادت داشته اند. ابوبكر صديق رضي الله عنه واجد شرايط خلافت حضرت ابوبكر t جامع اين صفات و شرايط بودند، و در طول زندگي خود قبل از خلافت، در زمان حيات رسول خدا r و بعد از خلافت تا پايان عمر، اين صفات را همراه داشت.( 2 ) و براي همگان به طور قطع و يقين به اثبات رسيده است و جاي هيچ گونه شك و انكار باقي نمانده است. اينك به تشريح چگونگي اين صفات در وجود حضرت ابوبكر t مي پردازيم: 1- اعتماد كامل رسول خدا r بر ابوبكر t هنگامي آشكار گرديد كه در سفر تاريخي حساس و پر مشقت هجرت از مكه به سوي مدينه، به شرف مصاحبت و همراهي رسول خدا و افتخار عنوان يار غار نايل آمد، سفري كه دشمن در كمين، و ترس و وحشت مكه را فرا گرفته بود و از همه سو دشمنان قسم خورده آماده ي دستگيري و قتل ايشان بودند، مسلم است كه هيچ انسان عاقلي در چنين مراحل، فردي را كه مورد اعتمادش نباشد و به صداقت و خلوص و جانبازي و فداكاري او اطمينان نداشته باشد، هرگز به همراهي و راز داري خويش انتخاب نمي كند. نويسنده معروف شيعه، ابن مطهر حلي، نويسنده كتاب((منهاج الكرامه في معرفه الامامه)) مي گويد: (( مصاحبت ابوبكر با پيامبر در غار، فضيلتي براي ابوبكر بشمار نمي آيد. زيرا ممكن است پيامبر او را از ترس اينكه رازش را فاش نكند با خود همراه ساخته است )). آورده اند وقتي مطلب بالا براي ولي نعمت ابن مطهر حلي،((سلطان محمد خدا بنده)) پادشاه تاتاري كه اين كتاب را براي وي تاليف كرده بود نقل شد، پادشاه گفت: ((هرگز يك انسان عاقل چنين كاري نخواهد كرد.)) آري اگر رسول خدا r از همراهي ابوبكر راضي نبود، مي توانست مشتي خاك به رويش بپاشد تا او را نبيند همانگونه كه هنگام خارج شدن از منزل، مشتي خاك به صورت محاصره كنندگان خانه خويش پاشيد و خداوند بر چشمانشان پرده افكند كه او را نديدند، در برخي از كتابهاي شيعه تصريح شده است كه همراهي ابوبكر t با پيامبر به فرمان خدا بوده است به عنوان نمونه نويسنده ((مجالس المومنين)) مي نويسند: ((بردن ابوبكر بي فرمان خدا نبوده است.))( 3 ) خداوند اين سفر تاريخي را به وسيله ي ثبت كردن در قرآن مجيد، براي هميشه ماندگار كرده است. آنجا كه مي فرمايد: ((اذا اخرجه الذين كفروا ثاني اثنين اذها في الغار اذ يقول لصاحبه لا تحزن ان الله معنا)) (توبه: 40)؛ هنگامي كه كفار او ( پيامبر r را از مكه اخراج كردند. در حالي كه او يك نفر بود از دو نفري كه در غار بودند. آنگاه كه به رفيقش (ابوبكر) گفت: ((غم مخور، همانا خدا با ماست)). همانا اين فضيلت و منقبت ويژه ي شخص ابوبكر است و كسي با او شريك نيست. اما جانشيني در مورد برگزاري بعضي از اركان اساسي دين؛ مسلم است كه نمي توان در اداي فرضيه ي روزه و زكات جانشين گرفت زيرا اين دو فرضيه را هر فرد به صورت انفرادي انجام مي دهد ولي در مورد امامت نماز و سرپرستي اقامه حج مي توان جانشين انتخاب نمود، و اين شرف و افتخار براي حضرت ابوبكر t حاصل آمد؛ رسول الله r او را جانشين خود در نماز گزاردن با مردم قرار داد و كسي را با او برابر ندانست. حضرت علي ضمن خطبه اي طولاني كه مشروح آن در كتاب شرف النبي آمده است مي فرمايد: ((ابوبكر در حيات رسول الله بنابر دستور وي هفت روز نمازها را به نيابت آن حضرت اقامه مي كرد)).( 4 ) همچنين رسول خدا ابوبكر را براي امارت و سرپرستي اقامه حج كه منصبي عالي و مسئوليتي بزرگ بود جانشين خويش قرار داد. در سال نهم هجري، حج فرض شد و در اين سال كه موسوم به ((عام الوفود)) (سال وفدها) بود و از هر سو گروههاي نمايندگي اعراب براي اعلام اسلام خويش به حضور پيامبر مي رسيدند، آن حضرت rسر گرم پذيرايي و راهنمايي اين گروهها بود. بنابراين، سيدنا ابوبكر t را جانشين خود ساخت تا اقامه حج و راهنمايي حجاج را به عهده گيرد؛ ابوبكر t با سيصد تن از حجاج از مدينه به سوي مكه رهسپار شد.( 5 ) 2- استواري و پايداري و توان تحمل شدايد و قدرت روحي سيدنا ابوبكر رضي الله عنه در نخستين مصيبت و تراژدي بزرگ، يعني وفات پيامبر r كه مسلمين با آن مواجه شدند متجلي گشت، خبر وفات رسول اكرم r كه براي اهل مدينه دور از انتظار بود؛ همانند صاعقه اي فرود آمد و آنان را بهت زده كرد تا جايي كه بعضي نخست آن را باور نكردند حتي حضرت عمر بن خطاب tكه به قوت قلب و هوشمندي معروف بود از انديشه فقدان پيامبر در پيشاپيش اين گروه قرار داشت، خبر وفات پيامبر r چنان او را منقلب و دگرگون ساخت كه وارد مسجد شد و خطاب به مردم گفت: (( تا زماني كه منافقان قلع و قمع نشوند، رسول خدا از دنيا نخواهد رفت)).( 6 ) در آن هنگام مردي لازم بود كه چون كوه ثابت و استوار باشد و اين تزلزل و ترديد را از قلوب مردم بيرون كند، همانا اين سروش غيب، حضرت ابوبكر t عنه بود، او پس از اطلاع از وقوع اين مصيبت جانگداز، ابتدا به اطلاق او المومنين عايشه كه جسد مبارك پيامبر در آن بود، وارد شد و چادر از چهره او برداشت و بر پيشاني آن حضرت بوسه زد و با حالتي گريان گفت: ((پدر و مادرم فدايت باد اي رسول خدا r همانا مرگي را كه خداوند بر شما مقرر كرده بود چشيدي و بعد از آن هرگز مرگ سراغ شما نخواهد آمد)). آن گاه چادر را بر وي كشيد و سپس به مسجد رفت و بعد از حمد و ثناي پروردگار گفت: اي مردم، هر كس محمد را مي پرستيد بداند كه او از دنيا رفت و هر كس خدا را مي پرستيد همانا او زنده است و هرگز نخواهد مرد. سپس اين آيه را تلاوت كرد: ((و ما محمد الا رسول قد خلت من قلبه الرسول افان مات او قتل انقلبتم و من ينقلب علي عقبيه فلن يضر الله شيئاً و سيجزي الله الشاكرين)) (آل عمران: 144)؛ محمد جز فرستاده اي نيست كه پيش از او فرستادگان در گذشته اند، آيا اگر او بميرد يا كشته شود به دين جاهليت خود باز مي گرديد؟ و هر كه چنين كند به الله زياني نمي رساند و بزودي خداوند سپاسگزاران را پاداش خواهد داد. كساني كه در آن جمع حضور داشتند، روايت كرده اند كه به خدا سوگند گويا تا آن زمان كه ابوبكر tاين آيه را تلاوت مي كرد، مردم آن را نشنيده بودند، حضرت عمر پس از شنيدن گفتار ابوبكر t بر زمين افتاد و از هوش رفت. 3-4- شناخت دقيق اسلام و درك صحيح اسلامي حضرت ابوبكر و غيرت ديني او براي حفظ اصالت دين، از جمله اي متجلي مي شود كه با مانعان زكات به بيت المقدس يا منكرين فرضيت زكات گفته بود. حقا كه اين جمله با خطبه اي طولاني و كتابي قطور برابري مي كند و آن گفته ي تاريخي عبارت بود از: ((قد انقطع الوحي و تم الدين، اينقص الدين و انا حي))؛ وحي منقطع و دين كامل گرديده است آيا امكان دارد كه در دين نقصي وارد شود و من زنده باشم؟ در واقع منع زكات، شكاف بزرگي در اسلام و دروازه گشاده اي براي شورش و تمرد محسوب مي شد، اگر خداي ناخواسته سيدنا ابوبكر t سهل انگار مي نمود و براي سد باب اين فتنه، قاطعانه مقاومت نمي كرد، كسي ديگر بعد از وي هرگز نمي توانست آن را مسدود كند و اين فتنه، به تدريج فرايض ديگر را تحت الشعاع قرار مي داد و در مورد نماز، گروهي مي گفتند كه لزومي ندارد براي نماز جمعه و جماعت در مسجد حضور يافت، كافي است كه در منزل يا به تنهايي نماز خواند؛ در مورد روزه مي گفتند كه نيازي به تخصيص روزه در ماه رمضان و مراعات آغاز و پايان نيست همچنين نسبت به حج كه فرضيه ي اجتماعي است و داراي مناسك معين و اوقات محدود است نيز چنين چيزي گفته مي شد، و نيز ساير فرايض و عبادات و احكام دين دچار چنين سرنوشتي مي شد، و در نتيجه خلافت نبوي و نظام اسلامي كه حدود و احكام و عزت اسلام مربوط به آن است، اسمي بي مسمي و كالبد بي روح قرار مي گرفت و بعد از وفات رسول الله t نظام اسلام از هم مي پاشيد. بنابراين، موضوع مستحكم و قوي حضرت ابوبكر رضي الله عنه كه هيچ گونه ضعف و ترسي در آن راه نداشت موضوعي موفق و الهام شده از جانب خداوند بود كه سالم ماندن دين از تغيير و تحريف و باقي ماندن آن بر اصالت خويش مرهون همين موضوع و رشادتهاي ايشان مي باشد. همگان به اين حقيقت تاريخي اعتراف دارند و تاريخ شاهد است كه سيدنا ابوبكر رضي الله عنه در مورد سركوبي فتنه ارتداد و مبارزه با توطئه از هم گسيختن ريسمان اسلام، همان موضوعي را انتخاب نمود كه انبيا و رسولان در زمان خويش اختيار نموده اند و همين بود خلافت نبوت كه ابوبكر رضي الله عنه حق آن را ادا نمود و تا قيامت تقدير و تشكر و دعاهاي امت اسلامي را به خود اختصاص داد. 5- اما دقت و فداكاري ابوبكر در اجراي خواسته هاي پيامبر r بعد از رحلت وي، در ماجراي اعزام سپاه اسامه كه رسول اكرم r به اعزام آن تمايل شديدي داشت كاملاً هويدا گشت. رسول الله (ص) لشكري به فرماندهي اسامه بن زيد فراهم نموده بود تا به بيزانس ] روم شرقي [اعزام فرمايد، اين لشكر در يك فرسخي مدينه در مقام ((جرف)) اردو زده بود كه پيامبر به ملا اعلا شتافت. بنابراين، لشكر از حركت باز مانده و توقف نمود، در آن حالات نابسامان و بحراني كه بعد از رحلت رسول خدا r حكمفرما بود و صاحب نظران شورش قبايل داخلي را خطرناكتر از حمله سپاه بيزانس مي دانستند و مدينه از همه سو در معرض تجاوز و غارت دشمنان داخلي و خارجي قرار گرفته بود. و كسي اعزام سپاه اسامه را مصلحت نمي ديد؛ ولي سيدنا ابوبكر و تزلزل اسامه را به سوي مقصدي كه خاص رسول الله r بود روانه كرد و گفت: ((هرگز سپاهي را كه رسول اكرم r براي حركت آماده ساخته بر نخواهم گرداند و هرگز پرچمي را كه پيامبر r با دست خود بسته باز نخواهم كرد)). دكتر عبدالحسين زرين كوب دانشمند معاصر شيعه مي نويسد: ((بدين گونه ابوبكر در آغاز خلافت از همه سوي با فتنه و عصيان مواجه شد. بسياري از مسلمانان در آن روزها نگراني و نو اميدي خود را نشان مي دادند، اما خليفه با وجود دشواريهايي كه در پيش داشت خود را نباخت و خونسردي و آرامش خود را از دست نداد. با آن كه حتي مدينه در معرض تجاوز و غارت بود، ولي بدون ترديد و تزلزل اسامه بن زيد را به شام روانه كرد. در روزهايي كه عمده لشكر اسلام همراه اسامه و براي اجراي آخرين دستور پيغمبر به سوي شام رفته بود؛ مدينه مورد تحديد طوايف غطفان و اسد شد اما خليفه پير از دشواري موقع نينديشيد و غطفان و اسد را كه در صدد هجوم به مدينه و نزديك مدينه بودند در ذوالقصه مغلوب كرد)).( 7 ) 6- براي اثبات بي رغبتي وي به متاع دنيا و دوري از راحت طلبي و پرهيزگاري در استفاده از اموال بيت المال، دو مثال از سيره ابوبكرtكافي است: الف: روزي اهل بيت حضرت ابوبكر رضي الله عنه شيريني خواست، وي گفت: (( پولي نداريم كه بتوانيم با آن شيريني تهيه كنيم)). همسرش گفت: ((از خرج روزانه مقداري پس انداز مي كنيم تا پول شيريني جمع شود)). حضرت ابوبكر t به او اجازه داد، پس از چند روز مبلغ بسيار كمي گرد آمد؛ آن را به ايشان تقديم نمود تا شيريني بخرد، اما سيدنا ابوبكر آن را گرفت و به بيت المال برگرداند و گفت: ((تجربه ثابت كرد كه اين مبلغ از مخارج ما اضافه است)) لذا فرمان داد تا همان اندازه كه او هر روز پس انداز مي كرده است از شهريه اش بكاهند و غرامت روزهاي گذشته را از ملك شخصي خويش كه قبل از خلافت بدست آورده بود پرداخت نمود.( 8 ) ب: نمونه دوم از حسن بن علي رضي الله عنه روايت شده كه ابوبكر t در هنگام وفات به عايشه وصيت كرد تا شتري را كه براي سواري از آن استفاده مي كرد و كاسه اي كه در آن غذا مي خورد و قطيفه اي را كه مي پوشيد بعد از وفات وي به خليفه اي كه بعد از او، به خلافت مي نشيند، بدهد و افزود استفاده از اين اموال تا زماني برايم جايز بود كه متولي امور مسلمين بودم. چنانكه بعد از رحلت وي آنها را به حضرت عمر t سپردند، وقتي كه آنها را نزد وي بردند گريست و گفت: خدا تو را رحمت كند اي ابوبكر! به مشقت انداختي كسي را كه بعد از تو آمد.( 9 ) شورا در اسلام و خلافت سيدنا ابوبكر t قبل از اسلام حكومت دنيوي و پيشوايي ديني و روحاني، از يك نسل به نسل ديگر در يك خاندان منتقل مي شد و يا اينكه به كسي مي رسيد كه از نظر قدرت يا سياست و تدبير بر ديگران چيره مي گشت بي آنكه لياقت و شايستگي اين مقام را داشته باشد، يا مصلحت ملت و كشور در نظر گرفته مي شد، تمام درآمد كشور ملك شخصي پادشاهان محسوب مي شد. آنان در پس انداز كردن ثروتهاي كلان و اشياي نفيس و گرانبها و داشتن زندگي مرفه و كاخهاي زيبا و مسابقه در جمع آوري و بهره برداري از مظاهر ثروت و قدرت به حدي رسيده بودند كه براي كسي كه مطالعه وسيعي در كتابهاي تاريخ قديم ندارد، هرگز باور كردني نيست و در نظر او جز افسانه چيز ديگري نمي تواند داشته باشد.( 10 ) اين پادشاهان حكومت را يكي پس از ديگري به ارث مي بردند و خود را بالاتر از بشر مي دانستند و مردم اعتقاد داشتند كه در رگهاي آنان خون مقدس خدايي جريان دارد. حكومت ديگر، همان فرمانروايي ديني و روحاني بود كه عبارت بود از رياست ديني و پيشوايي مذهبي كه مخصوص يك خاندان و تيره ي معين بود و از چنان احترام فوق العاده اي برخوردار بود كه گهگاه مقدس شمرده مي شدند. قرآن مي گويد: ((اتخذوا احبارهم و رهبانهم ارباباً من دون الله)) (توبه: 32)؛ علما و عابدان خود را به غير از الله خدايان جداگانه شمردند. آنها از اين موقعيت استفاده كرده تمام نيروي خود را صرف مصالح اقتصادي و منافع شخصي و تحقق خواهشات نفساني و شهواني خود مي كردند. اين گروه واسطه و رابط بين خدا و انسان بود، حرام را حلال و حلال را از جانب خويش حرام قرار مي دادند و در وضع قوانين مذهبي آزادي مطلق داشتند. قرآن مجيد احوال آنها را چه زيبا به تصوير كشيده آنجا كه مي گويد: ((يا ايها الذين آمنوا ان كثيرا من الاحبار و الرهبان لياكلون اموال الناس بالباطل و يصدون عن سبيل الله)) (توبه: 34)؛ اي مومنان! بسياري از علما و دانشمندان، عابدان و زاهدان اهل كتاب، اموال مردم را به ناحق مي خورند و آنها را از راه خدا باز مي دارند. اين طبقه نزد مسيحيان ((اكليروس))(11) ناميده مي شوند. دانشمند مسيحي لبناني ((پطرس بستاني)) در شرح اين كلمه مي گويد: ((اين كلمه لقب خادمان دين مسيح است و علت نامگذاري به اين اسم، اشاره به اين مطلب است كه آنها سهم يا ميراث خداوند هستند، كليساي مسيحي از همان بدو تاسيس گماشتگاني براي انتظام امور آن انتخاب كرده بود هرگاه كليسا به مال يا ثروتي دست مي يافت مورد دستبرد همين افراد ((اكليروس)) قرار مي گرفت، آنان فقط مربي روحي و خدمتگزار مذهبي نبودند، بلكه تقريباً تنها مرجع علمي نيز محسوب مي شدند. الكيروس در زمان امپراطوري روم از پرداخت هرگونه ماليات و عوارض معاف بود و از وي خواسته نمي شد كه در انجام كارهاي اجتماعي و مصالح عمومي شركت كند، بدين طريق به نوعي حكومت در مجموعه ي خود و بر جامعه دست يافته بودند.( 12 ) در ايران باستان نيز حال بدين منوال بود، رهبري ديني در فارس مخصوص يك قبيله بود. در قديم اين امتياز به قوم ((ماد)) اختصاص داشت و در زمان پيروان زردتشت اين رهبري ديني و روحاني در اختيار قبيله ((مغان)) بود. افراد قبيله ديني سايه ي خدا در روي زمين بودند كه به زعم آنها براي عبادت خدايان و حكومت خدايي آفريده شده بودند. و فرمانروا مي بايست از همين قبيله انتخاب مي شد، آنها معتقد بودند كه ذات خداوند در آنها حلول كرده و با آنها آميخته است، افتخار سرپرستي آتشكده نيز به همين خاندان تعلق داشت.( 13 ) پرفسور آرتور كريستين سن مي گويد: ((پادشاه همچون زاده ي خدايان آسماني بشمار مي رفت، سعي مي نمود كه رياست عاليه جامعه مذهبي را نيز داشته باشد و جامعه ايران به دو ركن قائم بود كه عبارتند بودند از مالكيت و خون)).( 14 ) براهمه در هند نيز چنين وضعي داشتند، آنان مذهب و تقدس را حق اختصاصي خود مي دانستند، قانون مقدس هندي براي براهمه مركز و جايگاه والايي اختصاص داده بود كه كسي ديگر در آن شريك نبود، نسبت به طبقه ي برهمن عقيده بر آن بود كه او از جانب خدا بخشوده شده است گر چه گناهانش به قدري زياد باشد كه هر سه جهان را به آلودگي و تباهي بكشاند. طلب ماليات و عوارض دولتي از او جايز نبود، اگر كسي را به قتل مي رساند به هيچ وجه مورد باز خواست و قصاص قرار نمي گرفت، عبادات و مراسم ديني فقط بوسيله شخص وي انجام مي شد. اسلام، به عمر اين دو قدرت موروثي اختصاصي پايان داد، قدرتهايي كه بر جهان بشريت جناياتي هولناك روا داشتند كه نمونه هايش در تاريخ روم، ايران و هند آشكار است. اسلام، انتخاب خليفه، و حاكم بر سرنوشت ملت را به مسلمين و اهل شورا و اهل علم و اخلاص واگذار نموده است. به همين دليل رسول الله r تصريح نفرمودند كه بعد از وي چه كسي جانشين وي و سرپرست امور مسلمين گردد. حضرت علي t تصريح فرموده اند: كه پيامبر كسي را به جانشيني خود تعيين نكرده است. مسعودي مورخ معروف شيعي نقل كرده است كه مردم به حضرت علي t بعد از اينكه ضربت خورده بود گفتند: آيا كسي را به جانشيني خود تعيين نمي كني؟ گفت نه همانطور كه پيغمبر خدا آنها را به خودشان واگذاشت من نيز به خودشان وا مي گذارم.(15 ) همچنين ايشان در نامه ششم نهج البلاغه خلافت و رهبري را بر اساس شورا و انتخاب مردم مي دانند. پروفسور عباس شوشتري دانشمند معاصر شيعي در مقاله اي تحت عنوان علت انتخاب نكردن جانشين بوسيله پيغمبر مي نويسد: ((آن حضرت صريحاً نمي توانست كسي را معين كند زيرا ختم نبوت شده بود و از تعيين يكي احتمال داشت باز مقام اختصاصي براي او پيدا گردد)).( 16 ) اگر تعيين جانشين جزو فرايض ديني بود و تصريح كردن آن لازم بود حتماً رسول الله r بدان عمل مي فرمود، زيرا خداوند مي فرمايد: ((يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله يعصمك من الناس)) (مائده: 67)؛ اي فرستاده ي ما! آنچه از جانب پروردگارت به تو فرود آمده به مردم ابلاغ كن و اگر چنين نكردي رسالت او را نرساندي و خداوند تو را از شر مردم حفظ مي كند. نيز مي فرمايد: ((سنه الله في الذين خلوا من قبل و كان امر الله قدراً مقدوراً الذين يبلغون رسالات الله و يخشونه و لايخشون احداً الا الله و كفي باالله حسيباً)) ( احزاب: 38-39)؛ اين است سنت الهي كه در پيامبران پيشين نيز جاري بوده است و فرمان خداوند روي حساب و برنامه دقيقي است و بايد به مرحله اجرا در آيد پيامبران پيشين كساني بودند كه تبليغ رسالتهاي الهي مي كردند و تنها از او مي ترسيدند و از هيچكس جز خداوند واهمه اي نداشته اند و همين بس كه خداوند حسابگر اعمال آنها است. در صحيح بخاري ((كتاب المغاري)) به روايت عبيدالله بن عبدالله بن عتبه از ابن عباس آمده كه پيامبر r پيش از وفات خود در حالي كه جمعي نزد وي حضور داشتند فرمود: بياييد براي شما نوشته اي بنويسيم كه بعد از آن گمراه نشويد. عده اي گفتند پيغمبران اكنون ناراحت و درد شديدي را تحمل مي كند و ضمناً قرآن نزد شما موجود است و كتاب خدا براي ما كافي است و بعضي ديگر به آوردن قلم و كاغذ اصرار داشتند چون حاضران با هم اختلاف نظر داشتند پيامبر فرمود برخيزيد. رسول خدا بعد از اين جريان سه روز در قيد حيات بودند و در همان روز و روزهاي بعد دستورات و سفارشهايي به مسلمانان صادر نمود ولي راجع به جانشيني خويش سخني به ميان نياورد. از جمله دستورات و سفارشهاي وي در مورد نماز و زير دستان بود. نيز از جمله گفته هاي وي اين بود كه: ((قاتل الله اليهود و النصاري اتخذوا قبوراً انبيائهم مساجد لايبقين دينان علي ارض العرب))؛ خداوند يهود و نصارا را نابود كند كه قبور انبياي خودرا سجدگاه قرار دادند. در سرزمين عرب دو دين باقي نخواهد ماند(17) استاد محمود العقاد پيرامون حديث قرطاس مي نويسد: اين گفته كه عمر t مانع شد تا پيامبر به جانشيني علي t وصيت خود را بنويسد گفته اي ] ... [و بي اساس است. ] از ديدگاه اهل سنت [حقيقت اين است كه رسول الله r كاغذ را به اين خاطر نخواسته بود كه خلافت علي يا كس ديگر را وصيت كند زيرا وصيت براي جانشيني نيازي به بيش از يك كلمه يا يك اشاره نداشت. كافي بود اشاره اي داشته باشد، مانند اشاره اي كه براي ابوبكر داشت در مقدم ساختن او براي نماز كه مسلمين مقصود او را درك كردند. علاوه بر اين، پيامبر (ص) بعد از اين جريان چند روز در قيد حيات بود ولي دوباره خواسته خود را تكرار ننمود و براي ملاقات علي با پيامبر هيچ گونه مانعي وجود نداشت و فاطمه رضي الله عنها همسر علي رضي الله عنه تا آخرين لحظه در كنار پيامبر (ص) بود، اگر چنين اراده اي داشت علي رضي الله عنه را مي خواست و با او معاهده مي كرد. گذشته از اين سكوت كه هيچ گونه اجبار و اكراهي به همراه نداشت اگر به شيوه ي پيامبر در تعيين امرا و واليان امور، نظري بيفكنيم و بينيم كه ايشان همواره خاندان خود را از پذيرفتن مسئوليتها و ولايت امور بر حذر داشته است و از اجراي قانون وراثت در حق انبياء منع فرموده است. پس با توجه به اين شيوه و اين سكوت، نمي توان گفت كه منظور پيامبر r صراحت نمودن به امر خلافت در حق حضرت علي t بوده است ولي از اجراي مقصود وي جلوگيري به عمل آمده است.(18) عقاد در كتاب ((عبقريه علي)) پيرامون وراثت در خلافت پيامبر r مي گويد: ((اگر وراثت از دستورات خداوندي بود پس شگفت آورترين چيز اين خواهد بود كه پيامبر (ص) از جهان برود و فرزند ذكور نداشته باشد و قرآن كامل گردد و نص صريحي نسبت به خلافت كسي از اهل بيت در آن موجود نباشد. اگر اين امر از ضروريات دين يا قضاي خداوندي بود همانند قضاهاي مبرم، در دنيا به اجرا در مي آمد و در برابر آن، خلافت هر فرد ديگري به ناكامي مي انجاميد، همانگونه كه هر كوششي كه مخالف قانون فطرت و قضاي الهي باشد به ناكامي مي انجامد. پس بنابراين نه نص صريح و نه دلالت اوضاع و حوادث و نه اراده ي الهي، هيچكدام گفته ي مدعيان ]…[ اجراي وراثت در خلافت و منحصر دانستن خلافت در خاندان هاشمي را تاييد نمي كند)).( 19 ) حديث قرطاس در يك نگاه داستان ((قرطاس)) در كتابهاي حديث به طرق متعدد و متضاد ذكر شده است، دانشمندان اسلامي با تحقيق و بررسي هايي كه به عمل آورده اند ثابت كرده اند كه اين روايت بدان گونه كه معروف است صحت ندارد براي اطلاع بيشتر رجوع كنيد به كتاب ((سيماي صادق فاروق اعظم، اثر ملا عبدالله احمديان))، نويسنده در اين كتاب تمام طرق اين حديث را مورد بررسي قرار داده است. پروفسور شبلي نعماني مي گويد: 1- كسالت پيغمبر حدود سيزده روز به طول انجاميد. 2- دستور پيغمبر براي آوردن قلم و كاغذ در روز پنجشنبه و فوت او در روز دوشنبه بوده است پس معلوم مي شود كه پيغمبر بعد از آن دستور چهار روز زنده بوده است. 3- هيچ روايت مسلمي وجود ندارد كه نشان دهد پيغمبر دچار خبط دفاع شده باشد. 4- در حالي كه عده زيادي از اصحاب در آن لحظه در حضور پيغمبر بودند و اين خود مي توانست به تعداد اقوال و روايات كمك كند، باز هم جز عبدالله بن عباس كسي ديگر در رابطه با اين واقعه قولي يا روايتي بيان نكرده است. 5- عبدالله بن عباس در آن موقع ده و به روايتي سيزده يا چهارده سال داشته است. 6- عبدالله بن عباس شاهد و گواه مستقيم اين واقعه نيست زيرا وي در آن موقع در محل حضور نداشته و در جريان وقايع و گفتگوها نبوده است. 7- هيچ دليل روشن و مسجلي وجود ندارد كه در موقع درخواست قلم و كاغذ از سوي پيامبر، مردم وي را به هذيان گويي متهم كرده باشند.( 20 ) همچنين دانشمند و نويسنده روماني، كونستان ويرزيل گيورگيو، مي نويسد: ((محمد طوري در اطرافيان نفوذ كلام داشت كه هر چه مي گفت از طرف آنها پذيرفته مي شد. ايشان كه در هشتاد جنگ كوچك و بزرگ شركت كرد و فرماندهي آنها را بر عهده داشت دليرتر از آن بود كه نتواند جانشين خود را تعيين نمايد و دچار رو در بايستي شود. لذا اين روايت قابل قبول نيست)). ( 21) حق اين است كه به موجب اين روايت، ابتدا شخص پيامبر گرامي اسلام r زير سئوال مي رود و در مرحله دوم حضرت علي و ديگر اهل بيت كه در آن مجلس حضور داشتند مقصر شناخته مي شوند زيرا آنان صاحب خانه بودند و ديگران به عنوان ميهمان و عيادت كننده حضور يافته بودند و مسلم است كه روي سخن پيامبر r به آنها بوده است چنانكه در روايتي از مسند احمد تصريح شده است كه حضرت علي فرمود: (( رسول خدا به من دستور داد كه لوحي بياورم من به خاطر اينكه نمي خواستم از محضر پيامبر r دور شوم (از ترس اينكه مبادا در اين اثنا رحلت كنند) عرض كردم: آنچه را مي فرماييد به خاطر مي سپارم و حفظ مي كنم، آن حضرت فرمود: (( شما را به نماز و زكات و خوش رفتاري با زير دستان (مملوكان) وصيت مي كنم)).( 22 ) بنابراين صحت جزئيات روايت قرطاس مورد ترديد است. در روايتي از حضرت علي نقل شده است كه فرمود: (( اگر رسول خدا مرا به جانشيني خود بر مي گزيد، من از جنگ دست بر نمي داشتم تا حق خود را بگيرم))، نيز مي فرمايد: ((به خدا سوگند اگر من تنها با دشمن روبرو شوم و جمعيت آنها به قدري باشد كه همه روي زمين را پر كنند، باكي نداشته و نمي هراسم)).( 23 ) علاوه بر آن، اگر علي از جانب خدا و رسول به خلافت منصوب شده بود، هرگز براي او جايز نبود كه بنا بر مصالح اجتماعي يا شخصي، خلافت فرمان خدا عمل كند و از اين حق صرف نظر نمايد، به خصوص، هنگامي كه مردم به طور اتفاق بعد از شهادت حضرت عثمان t نزد او آمدند به هيچ وجه برايش جايز نبود كه بگويد: (( دعوني و التمسوا غيري . . . و انا لكم وزيرا خير لكم مني اميراً))( 24 )؛ دست از من برداريد و ديگري را بخواهيد و اگر من مشاور شما باشم بهتر از اين است كه زمامدار شما باشم. مراسم بيعت با سيدنا ابوبكر t مسلمانان در مدينه بعد از وفات پيامبر r به رغم اينكه خود اهل حل و عقد و داراي فهم و بصيرت بودند و در ميان آنان مهاجران و انصار نيز وجود داشتند و به هر نتيجه اي كه آنان مي رسيدند و مورد توافق آنان قرار مي گرفت در جزيره العرب و ساير مسلمين جهان اجرا مي شد، بر سر دو راهي قرار گرفتند، آنان دو راه در پيش داشتند: راه نخست اتحاد و يكپارچگي و دست در دست هم دادن براي گسترش اسلام و رساندن احكام خداوندي به مردم دنيا و سپردن زمام رهبري و بيعت با كسي كه همه مسلمين به برتري و فضيلت وي معترف و از جايگاه والاي او نزد پيامبر rآگاه بودند و مي دانستند كه پيامبر r به وفاداري و صداقت وي گواهي داده و او را در مراحل بسيار حساس و سرنوشت ساز مقدم ساخته است. راه دوم نزاع و پراكندگي و اختلاف نظر و چند دستگي بود كه آينده اسلام را مورد تهديد قرار مي داد و سرنوشت اسلام نيز همانند ساير ادياني مي شد كه به علت اختلاف بر سر رياست و رهبري و جدال بر سر خلافت، قرباني شدند. از جانب ديگر، آنچه مساله را بغرنج و پيچيده تر مي ساخت وقوع اين حادثه در شهر مدينه بود، شهري كه مسكن دو تيره بزرگ از قبيله ي قحطان، يعني اوس و خزرج (انصار) بود، و آنان كساني بودند كه رسول الله r و مسلمين را در شهر خود جاي دادند و از هر گونه همكاري، فداكاري، محبت و ايثار دريغ نورزيدند، و قرآن به فضل آنان گواهي داده است.( 25 ) بنابراين هيچ بعيد نبود كه براي خود حقي در خلافت پيامبر كه از مكه همراه با ياران و عشيره خود هجرت نموده و به ديار آنها آمده قايل باشند و يا خود را از ديگران سزاوارتر بدانند، اين امر، خلافت عقل و منطق و غير طبيعي نبود، اما در ميان آنان دو قبيله بزرگ و رقيب ديرينه (اوس و خزرج) وجود داشت كه هيچ يك در برابر ديگري كوتاه نمي آمد. و از طرفي ديگر، قبايل عرب جز در برابر قريش، در برابر قبيله اي ديگر سر تسليم فرود نمي آوردند زيرا موقعيت برتر و سوابق رهبري ديني و اجتماعي قريش مسلم بود. حضرت عمر با درايت و تيزبيني و دور انديشي ويژه خويش به اين مطلب پي برد و دريافت كه اسلام با خطر بزرگي مواجه است و بايد هر چه سريعتر به امر خلافت خاتمه داد، زيرا اگر ريسمان اتحاد و انسجام از دست جماعت و گروهي رها شد كه مسلمين به آنان چشم دوخته اند و بايد آموزگار و رهنماي جهانيان و محافظ كيان اسلام و آينده سازان آن باشند، هرگز بار ديگر باز نخواهند گشت. بنابراين، تاخير در انتخاب خليفه را روا ندانست و حضرت ابوبكر را به عنوان كانديداي خلافت پيشنهاد نمود تا جلوي هر گونه فتنه و آشوبي را گرفته و شيطان فرصت و راهي به متفرق ساختن جمعيت مسلمين و القاي وساوس شوم خود در قلوب آنان نداشته باشد و رسول الله r در حالي دنيا را وداع گفته باشد كه (قبل از تدفين) مسلمين يكپارچه و متحد داراي امير و سرپرستي باشند كه خود او متولي مراسم تشييع پيكر پاك رسول الله r باشد. براي اينكه بيشتر به حساسيت بحران و ضرورت تعجيل در گزينش رهبر پي ببريد به روايت مالك از زهري به نقل از خود سيدنا عمر t توجه نماييد: (( هنگامي كه در خانه ي پيغمبر و در كنار پيكر پاك وي نشسته بوديم، ناگاه مردي از بيرون فرياد بر آورد كه اي پسر خطاب براي لحظه اي بيرون بيا، من جواب دادم كه ما را آرام بگذار زيرا سرگرم فراهم ساختن مقدمات مربوط به دفن پيامبر r هستيم. آن مرد جواب داد كه حادثه اي اتفاق افتاده كه شما بايد از آن مطلع شويد. انصار در سقيفه بني ساعده اجتماع كرده اند قبل از اينكه حادثه ناگواري رخ دهد به آنها برسيد. من رو به ابوبكر كردم و گفتم: بيا نزد برادران خود برويم تا از كم و كيف قضيه مطلع شويم. ( 26 ) (حضرت عمر اين سخنان را در حضور صدها نفر از اجله ي اصحاب اظهار كرد كه اگر نكته اي بر خلاف واقعيت در آن مي بود مسلماً مورد اعتراض اصحاب قرار مي گرفت). از اين روايت چنين نتيجه گيري مي شود كه اولاً ابوبكر و عمر t در علم كردن مساله خلافت و جانشيني پيامبر، دستي نداشته و كسي را به اين كار تشويق و ترغيب نكرده اند، ثانياً: اين دو نفر با نظري خاص و طبق برنامه اي از پيش طرح شده و با طيب خاطر به سقيفه بني ساعده نرفته اند. همانگونه كه بيان شد، انصار پيش از ديگران در سقيفه بني ساعده گرد آمده بودند (ممكن است در طرح اين برنامه، منافقان نيز نقش داشته باشند) بهر حال حضرت عمر t پس از آگاهي از اين جريان به اتفاق حضرت ابوبكر t به منظور جلوگيري از بروز فتنه و آشوب در جمع برادران انصار (در سقيفه) حضور يافتند و پس از بحث و تبادل نظر، حضرت ابوبكر t به اتفاق آراء به عنوان خليفه برگزيده شد، و همه حاضران به دست او بيعت كردند. روز بعد (سيزدهم ريبع الاول سال يازدهم هجري) بيعت عمومي در مسجد رسول الله r انجام شد. انتخاب حضرت ابوبكر يك اتفاق تصادفي يا نتيجه دسيسه و برنامه از پيش طرح شده نبود كه به موفقت انجاميد، بلكه برنامه تنظيمي الهي و تقدير و خواست خداوند مقتدر و دانا، و مظهري از مظاهر لطف و عنايت خاص الهي به اين دين بود كه مي خواست آن را بر ساير اديان غالب گرداند و وحدت كلمه را حفظ نمايد. حضرت علي در اين باره مي فرمايد: ((الا ان القدر السابق قد وقع و القضاء الماضي قد تورد))( 27 )؛ آگاه باشيد آنچه پيش از اين مقدر بود (خلافت خلفا و انتقال به آن حضرت) واقع شد و آن چه حكم و اراده خدا به آن تعلق گرفته پي در پي پيش خواهد آمد. نيز در فرازي ديگر خشنودي خويش را از اين برنامه الهي اعلام داشته مي فرمايد: (( رضينا عن الله قضاءه و سلمنا الله امره))( 2 )؛ ما از قضا و قدر الهي خشنود و تسليم فرمان او هستيم. همچنين اين بيعت موافق با عادت و شيوه انتخاب عربها بود، آنان با شورا و رأي آزاد، مسايل مهم خود از قبيل انتخاب رئيس قبيله و فرمانده لشكر را با رأي دادن به كسي كه از نظر سن، تجربه و تدبر و شايستگي بر ديگران برتري داشت حل مي كردند، اين شيوه از نسلهاي گذشته همواره مورد توجه و عمل اعراب بوده است. پروفسور سيد امير علي نويسنده معروف اسلامي (شيعي) كه قلم شيوايي به زبان انگليسي دارد اين حقيقت تاريخي را اين گونه بيان مي كند: ((نزد عربها زعامت و رياست قبايل، موروثي نيست بلكه از طريق انتخاب صورت مي گيرد، آنان كاملاً به اصل انتخاب ملزم و عامل هستند، تمام افراد قبيله در انتخاب رئيس قبيله حق رأي دارند و از ميان بازماندگان متوفي شخصي بر اساس سن و تقدم ( SENIORITY ) انتخاب مي شود. مسلمين در انتخاب جانشين پيغمبر r بر همين اصل قديمي ملزم شدند، و از آنجا كه شرايط دشوار بود و وضع فوق العاده اي كه پيش آمده بود مجال هيچ گونه تاخير در انتخاب خليفه را نمي داد، انتخاب ابوبكر t به عنوان خليفه رسول الله r با در نظر گرفتن سن و اعتبار و احترامي كه بين مردم مكه داشت، بدون تاخير انجام گرفت، اين دو صفت نزد عربها امتياز بزرگي محسوب مي شد. ابوبكر به صفت دانش و اعتدال معروف بود، حضرت علي t و اهل بيت پيامبر r بنابر اخلاصي كه از يكديگر به ارث برده بودند و بنابر وفاداري و محبت به اسلام، ابوبكر را به عنوان خليفه ي رسول، به رسميت شناختند)).( 28 ) انتخاب خليفه را نمي داد، انتخاب ابوبكر t به عنوان خليفه رسول الله r با در نظر گرفتن سن و اعتبار و احترامي كه بين مردم مكه داشت، بدون تاخير انجام گرفت، اين دو صفت نزد عربها امتياز بزرگي محسوب مي شد. انتخاب خليفه را نمي داد، انتخاب ابوبكر t به عنوان خليفه رسول الله r با در نظر گرفتن سن و اعتبار و احترامي كه بين مردم مكه داشت، بدون تاخير انجام گرفت، اين دو صفت نزد عربها امتياز بزرگي محسوب مي شد. ابوبكر به صفت دانش و اعتدال معروف بود، حضرت علي t و اهل بيت پيامبر r بنابر اخلاصي كه از يكديگر به ارث برده بودند و بنابر وفاداري و محبت به اسلام، ابوبكر را به عنوان خليفه ي رسول، به رسميت شناختند)).( 29 ) ابن ابي الحديد شارح نهج البلاغه كه شيعه معتزلي است، در اين باره مي نويسد: ((علماي گذشته و متاخر ين ما و نيز علماي بصره و بغداد متفق اند كه بيعت ابوبكر صديق بيعتي صحيح و شرعي و قانوني بوده است، اين بيعت گر چه بنابر نص صريحي نبود ولي بر اساس اصل انتخابي صورت گرفت كه به اجماع، يكي از شيوه هاي تعيين امام و رهبر شناخته شده است)).( 30 ) مسلمين با اين انتخاب از شيوه ي انتخاب و حكومت قبيله اي موروثي كه بر اساس خون و نسبي استوار بود نجات يافتند. اگر در مرحله ي نخست خليفه از بني هاشم (كه بدون شك اهليت اين كار را داشتند) انتخاب مي شد، آنگاه حكومت دنيوي و رياست ديني و معنوي براي بني هاشم محرز و منحصر مي شد و بدين وسيله در اسلام نيز نوعي پاپيسم و روحانيت گرايي(PRIESTHOOD ) پديد مي آمد همان گونه كه در بين مسيحي ها اين مقام روحانيت بنام (اكليروس Glergy ) وجود دارد، اگر چنين مي شد، همان عواقب وخيم و آثار سوء كه در مقام روحانيت مسيحي و نظام طبقاتي مجوسي و برهمائي پديد آمد در جامعه اسلامي و در بين پيروان اين دين نيز به وجود مي آمد و رهبري جامعه و پيشوايي مذهبي و حق رأي و منافع اقتصادي منحصر و مخصوص يك طبقه و خانواده دانسته مي شد و در طول تاريخ نسلهايي بوجود مي آمد كه اين طبقه را نه از سطح عموم انسانها، بلكه از مقام بشريت برتر مي دانستند و معتقد مي شدند كه آنان بايد به سهم هاي مشخص ديگر زندگي كنند. اين امر كاملاً منافي حكمتي بود كه رسول خدا r به خاطر آن قبول زكات را براي بني هاشم حرام قرار داده است . عبدالمطلب بن ربيعه بن الحارث در روايت طولاني مي گويد: رسول الله r فرمود: همانا اين صدقات (اموال زكات)چرك مال هستند، خوردن آنها براي محمد و آل محمد حلال نيست.( 31 ) خداوند خاندان هاشمي و افراد اهل بيت را از اين كه مصداق آيه زير قرار گيرند حفظ نمود: ((يا ايها الذين آمنوا ان كثيراً من الاحبار و الرهبان لياكلون اموال الناس بالباطل)) ( توبه: 34)؛ اي مومنان! بسياري از علماي ديني يهودي و مسيحي، اموال مردم را به ناحق مي خورند. اگر اين دو رياست (معنوي و مادي) از طريق ارث به بني هاشم انتقال مي يافت هرگز از دست آنان خارج نمي گرديد، زيرا آن را ميراث بحق خود مي دانستند. راز تاخير خلافت سيدنا علي t آگاهان از تاريخ حركتهاي انقلابي و دعوت هاي اصلاحي، به خوبي مي دانند كه بسياري از جنبش ها بر اساس دعوت به اصلاح و ازاله ي فساد و گمراهي، آغاز و پايه گذاري شده اند، اما سرانجام به تاسيس حكومت و دست يابي به قدرت سياسي و نظامي و اختصاص كرسي رياست براي خاندان بنيان گذار آن حركت و جنبش منتهي گشته اند. به همين دليل، افراد زيرك و آينده نگران تيز بين نسبت به دعوتها و نهضتهاي ديني حساسيت داشته و همواره از فرجام آنها هراسان و بيمناك بوده اند. اين حساسيت در گفتگويي كه بين هرقل (هراكليوس) امپراطور بيزانس روم ابوسفيان انجام گرفت كاملاً مشهود و آشكار است، اين مصاحبه زماني صورت گرفت كه رسول خدا r طي نامه اي هرقل را به اسلام دعوت كرده بود. از اين گفتگو و از واكنش و برداشت او در برابر اين نامه به ذكاوت و تحقيق گسترده وي پي مي بريم. يكي از جمله سئوالت او از ابوسفيان اين بود كه: آيا كسي از اجداد او پادشاه بوده است؟ وقتي ابوسفيان پاسخ منفي مي دهد، هرقل مي گويد: اگر كسي از نياكان او پادشاه مي بود لابد مي گفتم: اين آيين را آورده است تا پادشاهي از دست رفته خود را باز ستاند و ميراث پدري خويش را بطلبد.( 32 ) وقتي هرقل نسبت به فردي كه مردم را به سوي ايمان به الله و رسالت خويش فرا مي خواند بر اساس و پايه اي تاريخي اين گونه استنباط و قضاوت مي كند، پس به نظر شما اگر در نتيجه دعوت پيامبر حكومت و سلطنتي موروثي پديد مي آمد و در بدايت امر جانشيني بلافصل آن حضرت به فردي از افراد خاندانش منتقل مي شد آيا جهان، اين گونه استنباط نمي كرد كه دعوت نبوي و كوششهاي اصلاحي- معاذ الله- همه در خدمت خاندان پيامبر بوده و تمام تلاشهاي وي به خاطر به قدرت رساندن خاندان خود و فراهم آوردن زندگي مرفه و آينده درخشان و اختصاص زعامت و رهبري به آل خود بوده است؟ تقدير و برنامه تنظيمي خداوند دانا چنين بود كه رسول خدا كسي را به جانشيني خود انتصاب نكند و بعد از وي هيچ يك از اهل بيت و خاندان هاشمي به صورت بلافصل، جانشين وي نگردد، بلكه نخستين جانشين او از خاندان ديگري بود و زماني خلافت به سيدنا علي بن ابي طالب رسيد كه در ميان مسلمين و اصحاب رسول الله r كسي از او افضل و تواناتر براي حمل بار خلافت وجود نداشت، بدين وسيله جاي اعتراض و شبهه اي براي كسي باقي نماند، زيرا مساله، مساله طبقاتي و خانداني نبود بلكه قضيه لياقت و شايستگي و توانايي اين كار بود. پس راز تاخير خلافت حضرت علي t بنابر همين حكمت بود كه خداوند در نظر داشت و كار خدا همواره روي حساب و برنامه دقيق است. ((و كان امر الله قدراً مقدواً)) ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1- بحارالانوار، ج: 8 و 18، ص: 513 ، نقل از كتاب شوري و بيعت. 2- جهت تحقيق بيشتر در مورد سيره حضرت ابوبكر به تاريخ البدايه و النهايه، اين كثير، ج: 6 ، و الاصابه في تمييز الصحابه، اثر حافظ اين حجر و ديگر كتب تاريخ و سيره، مراجعه شود. 4- ابوسعيد واعظ، متوفي 406 ه، كتاب شرف النبي، باب 29، ص: 301، چاپ تهران 1361 5- سيره ابن هشام، ص: 2، ص: 543-546 6- سيره ابن كثير 4/479، چاپ قاهره 1964 ميلادي 7- بامداد اسلام، ص: 72، تهران 1369 8- تاريخ كامل ابن كثير 2/423 (عربي) 3/1319 ( ترجمه فارسي) 9- سيوطي، تاريخ الخلفاء، ص: 87 مطبعه الميمنه، مصر 1305 ه 10- السيره النبويه (نبي رحمت)، ص: 35-36 11- الكيروس در لغت يوناني به معناي سهم و يا ميراث است. 12- دائره المعارف بستاني: 4/146، بيروت 1876 ميلادي 14- منبع سابق 15- مسعودي، مروج الذهب (فارسي) ص: 774، انتشارات علمي و فرهنگي 1378 17- امام مالك، موطا، ابن كثير: 4/471 18- العبقريات الاسلاميه، ص: 619، قاهره 23- نهج البلاغه، صبحي صالح، نامه: 62 24- منبع سابق، خطبه: 92 25- حشر: 9 26- فتح الباري: 7/30 28- منبع سابق، ص: 122، خطبه: 37 30- شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد: 1/27 32- جامع صحيح بخاري، بدء الوحي God loves us
By: anonymous
Category: Jesus Says God Loves You and Is With You
Comment
Helpful?
Favorite
Violation
حضرت ابوبكر صديق رضي الله عنه نخستين جانشين پيامبر
By: anonymous
Category: My Blog
Comment
Helpful?
Favorite
Violation